یک بار دیگر دست من دست دعا شد
یک بار دیگر عشق من تا انتها شد
یک بار دیگر تا خود معنا دویدم
تا لحظه ای که حرف الاماسوا شد
ما هر چه را در داخل پیمانه دیدیم
جائی که فریاد دل ما بی صدا شد
در هق هق آئینه ی دل می توان دید
آن قطره ی اشکی که ازچشمم جدا شد
در زیر پاهایم زمین هم لرزه آمد
دیدم زمین آن لحظه با من هم دما شد
دیگر نمی خواهم دلم را هیچ دانم
این دل خدا دید و وجودش حق نما شد
با پرتوی نورش شب افروزی نمودم
با این شب افروزی وجودم آشنا شد
------------
شب افروز 11/10 94
یک ,بار ,شب ,دل ,هق ,دید ,یک بار ,بار دیگر ,شب افروزی ,شد در ,شد یک
درباره این سایت